شهر گردشگری سرعین

طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب با موضوع «شعروشاعری» ثبت شده است

                                             


با حضور شعرای انجمن ها ی شعر وادب شهرستانهای سرعین ،اردبیل،نیر ونمین مراسم شعر خوانی در سرعین برگزار شد .

به گزارش روابط عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان اردبیل این مراسم  بمناسبت دهه مبارک فجر در محل سالن جلسات شورای اسلامی شهر توریستی سرعین برگزار گردید .

در این مراسم که به همت اداره فرهنگ وارشاد اسلامی شهرستان سرعین برگزار شد، شعرا به شعر خوانی با موضوع انقلاب ،ایثار وشهادت پرداختند .

علی واحد فرماندار سرعین در این مراسم  با اشاره به فداکاری های شهدا در دوران انقلاب و جنگ تحمیلی از شعرا خواست که درانتقال این تجارب گران بها به نسل های آینده بیش از پیش فعالیت کنند.

داریوش سفیدی مسئول نمایندگی فرهنگ و ارشاد اسلامی سرعین از فعالیت  مستمر انجمن شعر و ادب سرعین خبرداده افزود: این چهارمین میزبانی از شهرستانهای هم جوار در طول سال جاری می باشد که به میزبانی شعر وادب شهرستان به مناسبت های مختلف صورت گرفته است.

 

روابط عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان اردبیل
۱۹ بهمن ۱۳۹۲ ۱۳:۵۶
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۸
زهرا نجف پور


مهدی دیارمند یکی از شاعران توانای شهرمان سرعین هست که در راستای معرفی فرهیختگان شهر به معرفی ایشان می پردازم. ایشان نامه ای زیبا برای من فرستاده اند که بدون هیچ تغییری در این مجال آورده ام.




بنا به پیشنهاد دوست فرهیخته مان جناب وطن پور قرار شد شرح حال مختصری از خویش به همراه اشعاری چند تقدیم حضرتشان کنم.

قبول امر کردم که گفته اند : از تو به یک اشارت از ما به صد لجاجت!

در ابتدای نگارش این سطور  به حکایت نغزی اشاره می کنم که اگر در تقریراتمان تعریفات نا مربوطی از خود کردیم دوستان عفو فرمایند.

(( روزگاری شخصی عابد نما و ریا کار که نماز شب می خواند و آرزویش این بود که خویش را در بین اولیای خدا جا بکند و به هر وسیله ای متوسل می شد تا به مراد خودش دست یازد.

روزی یکی از ایشان را دید خواست به طریق نامحسوس اشاره کند که من هم  نماز شب می خوانم   گفت:

نمی دانی برادر انسان وقتی نماز شب می خواند خیلی تشنه اش می شود !!!))

با این تفاسیر چنین می نویسم:

من مهدی دیارمند متولد مرداد ماه سال 1366 در شهر سرعین هستم.

تحصیلاتم را تا مقطع پیش دانشگاهی در سرعین گذرانده ام  و رشته  دانشگاهی ام کارشناسی علوم تربیتی گرایش مدیریت و برنامه ریزی آموزشی است که سال آخر این مقطع  را طی می کنم. ادبیات یکی از علاقه مندی های حیاتی بنده است و مفتون شعر و شاعری هستم و اشعار شاعرانی چون حافظ سعدی، مولانا، صائب، فضولی و عبید زاکانی را بسیار می خوانم.

در شعر نو هم طرفدار مرحوم عمران صلاحی هستم و از شاعران دیگر ملل اشعار جبران خلیل جبران بسیار به مزاجم سازگار است. یادم هست زمانی ناصر فیض (طنز پرداز ) می گفت:

دیگر زمان شمع و پروانه و هجران و لیلی و مجنون و ماه و پروین گذشته و شاعر امروزی باید به زبان امروز سخن بگوید به زبان آهن!

البته بنده ادعای شاعری پروفشنال ندارم و نماز شب هم نمی خوانم و اصلا" تشنه ام نمی شود!

مشرب اصلی شعری بنده طنز است و اشعار فراوانی در این باب دارم که با همه قوت و توازن هیچ یک از آنها قابل طبع و نشر نیست که سر سبز را به باد می دهند و الخ.

در ایام دبیرستان خیلی شعر می سرودم. از قسم طنز که از جمله شعر های شاخص آن سامان (فی مصائب امتحان، فی طریق التقلب و اقسامها، در ستایش معلم) است.

وقتی درس ادبیات فارسی داشتیم، دبیر ادبیاتمان از من می خواست دقایق آخر کلاس شعری بخوانم و بنده هم آتش شعر را روشن می کردم و بسی با دانش آموزان می خندیدیم.

 در آن ایام یکی از دبیران از من خواست که شعری برایش بخوانم. قبول امر نمودم. مطلع آن چنین بود:

اسب شهوت را عنان در دست گیر

زهد و تقوایی خدایی پیش گیر

 بعد از شنیدن این شعر فرمودند این شعر در حد شما نیست و نمی توانی این ابیات را سروده باشی یعنی سرقت ادبی و بقیه قضایا ...

این شد که خاطر همایونی مان مکدر  شد و اسب طبعمان که خوش می تاخت رم کرد و هنوز هم در حسرت آن طبع سرکش هستیم.

در سالهای بعدی همراه دوستان خوبم از جمله آقای صفری عزیز انجمن خصوصی تشکیل دادیم. اسم انجمن هم بنده انتخاب کرده بودم که طنز آلود بود ( ش.س.س ) مخفف شعر سوخته سرعین! چه شب های خوبی بود.

چون شب های شعر پنج شنبه ها بود روز شماری می کردیم که آخر هفته برسد تا باز دور هم جمع بشویم.

 یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان

بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود

 ره آورد این شب ها دوره کردن اشعار شاعرانی چون سعدی، حافظف شهریار، پروین اعتصامی و عبید بود.

با زبان عربی که زبان دینی ماست مانوس هستم و اشعار عربی هم مطالعه می کنم.

یک دوره مبانی ردیف آواز ایرانی به روایت رضوی سروستانی را پیش دوست شاعر و خنیاگرم عباس فولادی ((جان)) طی کردم و با بیشتر ردیف های آوازی ایرانی آشنایی دارم. آقای فولادی شاگرد استاد احدی هستند که جناب احدی هم شاگرد استاد شجریان بوده اند.

 به لطف خدا چند جزئی از کلام وحی را در سینه دارم و در دارالقرآن سرعین فنون حفظ قرآن تدریس می کنم و الان حدود 10 نفر متعلم خانم را راهنمایی می کنم که پیشرفت خوبی دارند. محور اصلی فعالیت بنده هنر خوشنویسی هست و هم اکنون هنر جوی دوره عالی این رشته هستم. سحر خط به گونه ای بود که بنده را صید کمند خودش کرده و مسحور این هنر هستم و به همه فعالیت های جسته گریخته بنده سامانی داده و به قول صائب این پریشان سیر را در بزم وحدت راه داده است.  

تقریبا" بیشتر خلوت هایم با سواد و بیاض خط در هم آمیخته. از اساتید بنده استاد حسینی موحد استاد گالشی و استاد صفایی هستند که استاد موحد بیشتر از این که برایم استاد خط باشند استاد اخلاق بوده اند. کارهای برجسته استاد موحد خوشنویسی سنگ مزار امام رضا (ع)، امام موسی کاظم(ع) و خوشنویسی ضریح جدید امام حسین (ع) با استاد فرشچیان است.

 اخیرا" با همکاری دوست عزیز و شاعرم جناب داریوش سفیدی مسئول روابط عمومی کتابخانه های استان در محل کتابخانه عمومی سرعین کلاس آموزش خوشنویسی تشکیل داده ایم که هر یک از دوستان مایل بودند می توانند در این کلاسها ثبت نام کنند.

بعد از تحریر این سطور با کمال تعجب حداقل برای خودمان ثابت شد که متاسفانه بنده تشنه می شوم و احیانا" نماز شب هم می خوانم!

 در فرجام این مقال از یار همدل و رند خودم جناب وطن پور کمال تشکر را دارم و در حق خودم و ایشان دعایی می کنم باشد که در درگاه باری تعالی مجاب افتد:

اللهم یا ذالجلال و الامتنان و یا صاحب العرش و الفرش و یا غایه آمال المجردین و یا حبیب قلوب العذبین و یا مونس اللیالی الذکرین و یا من له جنه و فیه حور مقصورات ارزقنا  زوجا" جمیلا "شکیلا " فی الایام التالیه و یقدم اخ العزیز الکرام وحید و یوخرنی فی هذا الامر الخیر الخطیر یا سریع الحساب!  ان شا الله

( عن دعایی فی  صحیفه الاازدواج مجلد الاول و صفحه الآخر ! )

 در ادامه چند شعر از سروده های طبع ناموزونم را تقدیم خوانندگان جان می کنم. تا چه قبول افتد ...

 ( طاووس را با همه نقشی که هست خلق

تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش )

 مهدی دیارمند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۳
زهرا نجف پور



اردبیل –سولمازپورنعمت –خبرنگار همشهری :«رحیم اسدالهی » شاعر نام آشنای سرعینی در اسل 1320 به دنیا آمدوی کارمند آموزش و پرورش بوده و در سال 1386 بازنشته شده است .کتاب های منتشر شده از او عبارتند از: کتاب «قارتالین اسکی غزللری»،«قزیل غزللر»،«منظومه عفل و عشق »،«منظومه شمس ولایت »،«نوید وصال»،«سرعین در آینه فلم »،«مشارکت و خلاقیت در آموزش و پرورش »در ادامه گفت و گو با این شاعر پیشکسوت را می خوانید

سرودن را از چند سالگی آغاز کردید و چگونه متوجه چنین استعدادی در خود شدید؟

تقریبا از11 سالگی شعر گفتن را آغاز کردم . به قول استاد شهریار که می گفت:«شاعر اولابیلمز آناسی دوغماسا شاعیر »(کسی که مادرش اورا شاعر به دنیا نیاورد شاعر نمی شود ) احساس می کردم در درونم یه چیزهای هست من هم دانسته ،ندانسته آن ها را به زبان می آوردم من احساس می کنم از کودکی  شعر گفتن را آغاز کردم


اولین شعر که سرودید را بخاطر دارید؟

این شعر را در 11سالگی گفتم . آن زمان قطعه های کوچک رباعی می سرودم .

عشق شیرین فسانه دی غم گئترن تراندی

شمع کئپنکدی یاندیر اغلاماغی بهانه دیر

 

وضع شعر استان اردبیل را در مقطع کنونی چگونه می بینید؟

در استان اردبیل  شاعرانی خوبی داریم شاعران هم سن و سال من در اردبیل بیشتر مدیحه سرا هستند شاعرانی  چون ائلچی ،عاصم داریم که بسیار هم سرآمد هستند .

سرعین چطور؟

در سرعین هم  شاعران جوانی داریم . تازه در عالم ادبیات قدم نهادند امّا آینده خوبی برای آنها می بینم .

رابطه ی شعر با تاریخ چگونه است ؟

سوال بسیار خوبی پرسیدید شما اگر به شعر شاعران آذربایجان دقت کرده باشید کلیه اتفاقات تاریخی را در غزل های خود آورده اند امیدوارم از این به بعد شاعران ما هم رشادت ها،اسطوره ها و حماسه های هموطنان مان را به نظم و نثر در بیاورند بنده فکر می کنم خودشعر نیز تاریخ است به شعر های فضولی یا نسیمی دقت کرده باشید می بینید  قدم به قدم تاریخ پیش  رفتند حتی زندگانی پیامبران و امامان را با شعر بیان کرده اند

شعر کنونی ما با اندیشه های عرفانی چه رابطه ای می تواند داشته باشد ؟

می دانید شعر چندین شاخه دارد و عرفان هم یک شاخه ای از شعر بستگی به شاعر دارد که چگونه خود را به آن نزدیک کنند .ما شاعران طنز نویس، مدح سرا ، انتقادی و ... داریم اما اینها ربطی به عرفان ندارند شعر عرفانی جداست کسی که از چشمه عرفان نچشیده باشد نمی تواند شعر عرفانی بگوید اول خدا را بشناسد به حقیقت و معرفت برسد عرفان شناس باشد از دنیای مجازی به دنیای الهی برسد تا شعر عرفانی بگوید .

کدام قالب شعری را بیشتر می پسندید ؟

هر قالبی ،چه مثنوی یا رباعی و دیگر قالب ها ،هر کدام در جای خود مناسب هستند . اما غزل چیز دیگیر است معتقدم غزل سلطان شعر است . هر شاعر تازه کاری که نوشتن غزل را تمرین کند معمولا شاعر خوبی می شود .

آرزوی شما ؟

آرزو دارم کتاب های همه شاعران چاپ شود

شما در برخی از اشعارتان از استاد شهریار یاد کرده اید . رابطه شما با استاد شهریار چگونه بود؟

شهریار استاد امثال بنده بودند.استاد شهریار چشم و چراغ ،و سخن آذربایجان است .وی در کمال شهرت ،هم صحبت جوانان علاقمند می شود که ذره ای قریحه شعر داشتند . به امثال ما امید می داد و تشویق مان می کرد هنر استاد شهریار بود ضعیف ترین قریحه های شعری را پرورش می داد برای همین استاد شهریار هیچ وقت نخواهد مرد و رفته رفته زنده تر می شد .

خاطره از استاد شهریارتعریف کنید؟

من 18سال از محضر استاد استفاده بردم با اینکه حوصله حضور در جمع های مختلف را نداشت . اما برای شاعران که تازه پاگرفته بود حوصله به خرج می داد و همه زحمتها را تحمل می کرد تا وی را پرورش دهد . آن زمان سرعین هنوز شهرت کنونی را نداشت من به عنوان یک جوان از منطقه ای دور افتاده ،خدمت وی که می رسیدم با خوشرویی می گفت بگو ببینم چی نوشتی ؟وقتی شعرهای تازه ام را برایش می خواندم و روحم آرام می گرفت . استاد دستی بر سر من می کشید و خود نیز شعری می خوان و می گفت حالا راحت شدی؟سرآخر هم به لحن شوخی آمیخته با جدی می گفت برو مادرت منتظر است !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۵۸
زهرا نجف پور



پروین اعتصامی (زاده ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ برابر با ۱۷ مارس ۱۹۰۷ در تبریز) فرزند یوسف اعتصامی (اعتصام‌الملک آشتیانی) فرزند میرزا ابراهیم آشتیانی فرزند ملا حسن فرزند ملا عبدالله فرزند ملا محمد فرزند ملا عبدالعظیم آشتیانی می باشد. مادرش اختر فتوحی (درگذشتهٔ ۱۳۵۲) فرزند میرزا عبدالحسین ملقب به مُقدّم العِداله و متخلص به "شوری"[۲]از واپسین شاعران دوره قاجار، اهل تبریز وآذربایجانی بود[۳].وی تنها دختر خانواده بود و چهار برادر داشت.نام اصلی او "رخشنده" است.

یوسف اعتصامی، پدر پروین نویسنده و مترجم بود. [۴] وی در آن زمان ماهنامه ادبی «بهار» را منتشر می کرد.[۵]

او در سال ۱۲۹۱ به همراه خانواده‌اش از تبریز به تهران مهاجرت کرد؛ به همین خاطر پروین از کودکی با مشروطه‌خواهان و چهره‌های فرهنگی آشنا شد و ادبیات را در کنار پدر و از استادانی چون دهخدا و ملک الشعرای بهار آموخت. در دوران کودکی، زبان‌های فارسی و عربی را زیر نظر معلمان خصوصی در منزل آموخت. وی به مدرسه آمریکایی IRAN BETHEL (ایران کلیسا) می رفت و در سال ۱۳۰۳ تحصیلاتش را در آنجا به اتمام رسانید. سپس مدتی در همان مدرسه به تدریس زبان و ادبیات انگلیسی پرداخت.

پروین در نوزده تیر ماه ۱۳۱۳ با پسر عموی پدرش «فضل الله همایون فال» ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج بهکرمانشاه به خانه شوهر رفت. شوهر پروین از افسران شهربانی و هنگام وصلت با او رئیس شهربانی در کرمانشاه بود. اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاده پروین مغایرت داشت. او که در خانه‌ای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی و به دور از هر گونه آلودگی پرورش یافته بود پس از ازدواج ناگهان به خانه‌ای وارد شد که یک دم از بساط عیش و نوش خالی نبود و طبیعی است همراهی این دو طبع مخالف نمی‌توانست دوام یابد و سرانجام این ازدواج ناهمگون به جدایی کشید و پروین پس از دو ماه و نیم اقامت در خانه شوهر با گذشتن از مهریه اش در مرداد ماه ۱۳۱۴ طلاق گرفت.[۶] با این همه او تلخی شکست را با خونسردی و متانت شگفت آوری تحمل کرد و تا پایان عمر از آن سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی ننمود. در سالهای ۱۳۱۵ و ۱۳۱۶ در زمان ریاست دکتر عیسی صدیق بر دانشسرای عالی، پروین به عنوان مدیر کتابخانهٔ آن، مشغول به کار شد.[۷].او ۳۵ سال داشت که درگذشت.

سنگ مزار پروین اعتصامی

پروین به تشویق ملک‌الشعرای بهار در سال ۱۳۱۵ دیوان خود را توسط چاپخانه مجلس منتشر کرد[۸]، ولی مرگ پدرش در دی ماه ۱۳۱۶ در سن ۶۳ سالگی، ضربه هولناک دیگری به روح حساس او وارد کرد که عمق آن را در مرثیه‌ای که در سوگ پدر سروده‌است، به خوبی می‌توان احساس کرد:

پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل تیشه‌ای بود که شد باعث ویرانی من

پروین اعتصامی عاقبت در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ (۴ آوریل ۱۹۴۱) در سن ۳۵ سالگی بر اثر ابتلا به بیماری حصبه در تهران درگذشت و در حرم فاطمه معصومه در قم در مقبرهٔ خانوادگی به خاک سپرده شد. پروین برای سنگ مزار خود نیز قطعه اندوهباری سروده که هم اکنون بر لوح نماینده مرقدش حک شده است.

اینکه خاک سیهش بالین است اختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی ز ایام ندید هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند دل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد هر که را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و ز هر جا برسی آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد چون بدین نقطه رسید مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آنکس که در این محنت گاه خاطری را سبب تسکین است
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۴۱
زهرا نجف پور





 احمد شاملو، در ۲۱ آذر ماه سال ۱۳۰۴ هجری شمسی در تهران متولد شد. دوره کودکی را به خاطر شغل پدرش که افسر ارتش بود و هر چند وقت را در جایی ماموریت می رفت، در شهرهایی چون رشت، سمیرم، اصفهان، آباده و شیراز گذراند.
آموزشهای دبستانی را در شهرهای خاش و زاهدان و مشهد، و بخشی از دوره دبیرستان را در بیرجند، مشهد و تهران گذراند. در سال ۱۳۳۱ به همراه پدرش، که برای سروسامان دادن تشکیلات از هم پاشیده ژاندارمری به گرگان و ترکمن صحرا انتقال یافته بود، به آنجا می رود و همزمان با تحصیل در فعالیتهای سیاسی مناطق شمال شرکت می کند.
وی به خاطر طرفداری از آلمانها و ضدیت با متفقین، در تهران دستگیر می شود و به زندان شوروی ها در رشت منتقل میشود. پس از آزادی از زندان به همراه خانواده به رضائیه می رود و کلاس چهارم دبیرستان را در آنجا سپری می کند و پس از بازگشت به تهران، برای همیشه تحصیلات مدرسی را رها می کند.

ازدواج نخست اول در سال ۱۳۲۶ صورت گرفت که ثمره آن چهار فرزند به نامهای سیاوش، سیروس، سامان و ساقی است. در همین سال مجموعه اشعار «آهنگ های فراموش شده» از وی منتشر می شود. در سال ۱۳۳۰ شعر بلند ۲۲ و مجموعه اشعار «قطعنامه» و در سال ۱۳۳۲ «آهن و احساس» را منتشر می کند.
در سال ۱۳۳۳ به جرم سیاسی مدت چهارده ماه در زندان موقت شهربانب و زندان قصر محبوس می گردد.
ازدواچ دوباره او در سال ۱۳۳۶ چهار سال بیشتر دوام نمی آورد و کار به جدایی می کشد، تا اینکه در سال ۱۳۴۱ با آیدا آشنا می شود و این آشنایی در سال ۱۳۴۳ به ازدواج با او می انجامد.
بین سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۷۶ دفترهای متعددی از اشعار شاملو منتشر میشود: «هوای تازه /۱۳۳۶»، «باغ آینه/ ۱۳۳۹»، «آیدا در آینه» و «لحظه ها و همیشه/ ۱۳۴۳»، «آیدا: درخت و خنجر و خاطره/ ۱۳۴۴»، «ققنوس در باران/ ۱۳۴۵»، «مرثیه های خاک/ ۱۳۴۸»، «شکفتن در مه/ ۱۳۴۹»، «ابراهیم در آتش/ ۱۳۵۲»، «از هوا و آینه ها/ ۱۳۵۳»، «دشنه در دیس/ ۱۳۵۶»، «ترانه های کوچک غربت/ ۱۳۵۹»، «مدایح بی حوصله/ ۱۳۷۱» و «در آستانه/ ۱۳۷۶».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۳۸
زهرا نجف پور

من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن

من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین

رایگان می بخشد نارون شاخه ی خود را به کلاغ

هر کجا برگی هست شور من می شکفد

مثل یک گلدان می دهم گوش به موسیقی روییدن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۳۴
زهرا نجف پور

                                                                                                                


سهراب سپهری در ۱۵ مهرماه ۱۳۰۷ در کاشان به دنیا آمد.[۲] پدربزرگش میرزا نصرالله خان سپهری نخستین رییس تلگراف‌خانه کاشان، پدرش «اسدالله» و مادرش «ماه جبین» نام داشتند که هر دو اهل هنر و شعر بودند.[۳]

دورهٔ ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (شهید مدرّس فعلی) (۱۳۱۹) و متوسّطه را در دبیرستان پهلوی کاشان خرداد ۱۳۲۲ گذراند و پس از فارغ‌التحصیلی در دورهٔ دوسالهٔ دانش‌سرای مقدماتی پسران به استخدام ادارهٔ فرهنگ کاشان درآمد.[۴] در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دوره دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس بهتهران آمد و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در تهراندرآمد که پس از ۸ ماه استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعهٔ شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگمنتشر کرد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل شد و نشان درجه اول علمی را دریافت کرد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعهٔ شعر خود را با عنوان زندگی خواب‌هامنتشر کرد. در آذر ۱۳۳۳ در ادارهٔ کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزه‌ها شروع به کار کرد و در هنرستان‌های هنرهای زیبا نیز به تدریس می‌پرداخت.[۵]

وی به فرهنگ مشرق زمین علاقه خاصی داشت و سفرهایی به هندوستان، پاکستان، افغانستان، ژاپن وچین داشت. مدتی در ژاپن زندگی کرد و هنر «حکاکی روی چوب» را در آنجا فراگرفت. همچنین به شعر کهن سایر زبان ها نیز علاقه داشت؛ از این رو ترجمه‌هایی از شعرهای کهن چینی و ژاپنی را انجام داده‌است.[۶]

در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمناً در مدرسهٔ هنرهای زیبای پاریس در رشتهٔ لیتوگرافی نام نویسی کرد. در دورانی که به اتفاق حسین زنده‌رودی در پاریس بود بورس تحصیلی‌اش قطع شد و برای تأمین مخارج و ماندن بیشتر در فرانسه و ادامهٔ نقاشی، مجبور به کار شد و برای پاک کردن شیشهٔ آپارتمان‌ها، گاهی از ساختمان‌های بیست‌طبقه آویزان می‌شد.[۷]

وی همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاه‌ها به معرض نمایش گذاشت. حضور در نمایشگاه‌های نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت. سهراب سپهری مدتی در اداره کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۳۷ مشغول به کار شد. از مهر ۱۳۴۰ نیز شروع به تدریس در هنرکدهٔ هنرهای تزیینی تهران نمود. پدر وی که به بیماری فلج نیز مبتلا بود، در سال ۱۳۴۱ فوت می‌کند. در اسفند همین سال بود که از کلیهٔ مشاغل دولتی به کلی کناره‌گیری کرد. پس از این سهراب با حضور فعال تر در زمینه شعر و نقاشی آثار بیشتری آفرید و راه خویش را پیدا کرد. وی با سفر به کشورهای مختلف ضمن آشنایی با فرهنگ و هنرشان نمایشگاه‌های بیشتری را بر‌گزار نمود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۳۲
زهرا نجف پور